{گناهکار}🤍💜 pat 18:
نیکا»با صدای بلند گفتم:نمیزارممم دیانا اون تو بمونه،
ارسلان» چی گفتی،
نیکا،بفهم باید تنبیه شه، هیچ غلطی نمیکنی،
هه،به سمت پایین رفتم و شروع به پختن غذا کردم
بچهها ،پاشین ساعت ده کارا رو انجام بدیم
عسل»الان نیکا
اره دیگه بودید
چه بوی غذا راه انداختی از الان غذا آماده میکنی،
ارع،دیکه تا ۱۲اماده شه،پاشین
بشغ،
دیانا:هوفف،حوصلم،دلشت سر میرفت که از پشت در صدای نیکا اومد
دیانااااا،
اع،تویی
اره میخوای در باز کنم
نه،تو که کلید نداری
خب میشکنم
نه نیکا،حوصله ارسلان ندارم
راستی ساعت چنده گوشیمو تو سالن جا انداختم
۱۱:۳۹
ارسلان الان میاد
مگه کجاست،
بیرونـ
میگم شایان قرار ساعت دو بیاد اینجا،
چرا
نمدونم،نیکا
وای حالا اگه بیاد ارسلان تا اون موقع نیاد چی،
میاد ارسلان، نیکا
اع،اومد
نیکا،برو ببینه تو اینجایی دعوات میکنه،
باشع،رفتمپایین سلام
سلام،ناهارمو بیارید
چشم،رفتم تو آشپزخونه،ایش،چه با،لاالله،
بفرمایید:»
شروع به خوردن کردم،
نیکا*کنار میز بودم که چشم خورد به پلاستیک کنار ارسلان
ام،ببخشید اربابببب اون پلاستیک برای کیه،توش لباسه،
مال دیانامه،
خندم گرفته بودم دیانام وای باورم نمیشه شاید واقعا ارسلان عاشقشه،
خب ،بدین من ببرم ،
نه،خودم میخوام ببرم،اصلا تو بالای سر من چیکا میکنی،
ببخشید،رفتم تو آشپزخونه خونه فقط باید صبر کنی نیکا»میغهمی ارسلان عاشق دیانا هست یا نه پس من میرم یار ارسلان و بهش حق میدم،
عسل:منم همینطور،
اع،ضربه ترک شدم،از کی اینجا بودی
ازولششش🤗
خب پس توهم میدونی اره بزن قدش
افرین،خخخ،ببینم چی میشه،ارسلان رفتم پایین نیکا توهم بیا
چشم با ارسلان رفتم پایین بلع،اقا
استخر و بشورید نو شو پر آب کن
جاننننن،
نشنیدی
چرا🤭
همه به هارو صدا کن
باشع،بچه ها بیان
عسل و مریمم:چی خبره
بیان تمیز کاری
ارسلان:رفتم بالا تو اتاق دیانا در باز کردم،
دیانا: حوصلم سر رفتو گور بابای هرمی یه آهنگ بخونم،
رفت قلبم،ضعف کردم واسه خندت عشقم بس که شیرینی ،میخندم دل کردن از به هست قلبم کاشکی ببینی آخه چشمات دیونه خونست،
آهنگ میخونی،
هااا،تو از کی اینجایی
از موقع رفت قلبم،
هههه،اصلا تو که رفتی پیش شایان چرا اومدی،
نه ،شایان میاد اینجا،
چی.
رو تخت نشستم،بیااینجا
من بیام
نه من بیام
آروم نشستم،خ.خب بگو
اینا مال توعن
چیه
لباس
واقعا 🥺😊
ارع، اونا دیگه دم درن،
اع،چقدر زیاد همشون لباسن
نه ،از همین چیزای دخترونه لوازم آرایشی و....از اینا دیگه
اهه،وای مرسی رفتم باز شوند میکردم،
ارسلان،بیا ببین این اندازته،
رفتم نشستم و که دهنم باز شد،ااین چیه
مایو،
من مایو بپوشم برات،؟
اره،
خیلی،بروپووووو،پرو
اینو وقتی شایان اومد تو استخر بپوش
جانننننننننن،من جلو اون حرومزاده این نمیپوشم،همه جاش بازه،اصلا تو چجوری روت شده اینو از مغازه دار،بخری
مگه چیه؟
بعدشم تو کنار منی نمیدمت به اون که،این یه بازیهـ،
ایش،واقعا نمدونم باهات چیکار کنم،
ببین لباس زیر هاتو برات تو یه پلاستیک سیاه گذاشتم بگرد پیدا کن
دستامو مشت کردم،هاا،رفتی اونم خریدی ی
پد بهداشتی هم هستش،برات همه چیز فراهمه،
یا خدا،دستامو بیشتر مشت کردم،داشتم از خجالت قرمز میشدم
فهمیدم،داره خجالت میکشه،خب،فهمیدی دیگه
یعنی،الان دیگه لازم نیست تو اتاق بمونم،
نه بخشیدمت،
😁😁😁😁😊
من برم الان میان،
آن اونا چین،کمد لباس این چیزا دیگه
اع،،،،،
آقا بزارید اینجا همه و
دیانا
جانم،
اخ،این چی بود گفتم
ارسلان،دیگه تو دلم داشتم میخندیدم
میگم بیا بیرون بزار همه بچینن،
ناهید
بله آقا
بیا پرده هارو بزن،
چه رنگین
بنفش
وای اخ جون،
تو هم بیا بریم مایو وردار
چشم،
با ارسلان رفتم اتاقش خب چیشده مهربون شدی
الان شایان میاد صد در صد جاسوس داره،.اینجا با ید جوری رفتار کنیم که واقعا عشق همین فهمیدی،
هومممم،
خب مایو بپوش ببینم بهت میاد
واقعا،اخه،جلو تو بپوشم بالاخره که تو استخر میای
هوفففف، الان داشتم حرف میزدم که ارسلان..............
اینم پارت فردا هم ساعت ۶پارت میزارم چون امروز دوتا گذاشتم،
لایک و کامنت بزارید
مسییییییییی
_____
ارسلان» چی گفتی،
نیکا،بفهم باید تنبیه شه، هیچ غلطی نمیکنی،
هه،به سمت پایین رفتم و شروع به پختن غذا کردم
بچهها ،پاشین ساعت ده کارا رو انجام بدیم
عسل»الان نیکا
اره دیگه بودید
چه بوی غذا راه انداختی از الان غذا آماده میکنی،
ارع،دیکه تا ۱۲اماده شه،پاشین
بشغ،
دیانا:هوفف،حوصلم،دلشت سر میرفت که از پشت در صدای نیکا اومد
دیانااااا،
اع،تویی
اره میخوای در باز کنم
نه،تو که کلید نداری
خب میشکنم
نه نیکا،حوصله ارسلان ندارم
راستی ساعت چنده گوشیمو تو سالن جا انداختم
۱۱:۳۹
ارسلان الان میاد
مگه کجاست،
بیرونـ
میگم شایان قرار ساعت دو بیاد اینجا،
چرا
نمدونم،نیکا
وای حالا اگه بیاد ارسلان تا اون موقع نیاد چی،
میاد ارسلان، نیکا
اع،اومد
نیکا،برو ببینه تو اینجایی دعوات میکنه،
باشع،رفتمپایین سلام
سلام،ناهارمو بیارید
چشم،رفتم تو آشپزخونه،ایش،چه با،لاالله،
بفرمایید:»
شروع به خوردن کردم،
نیکا*کنار میز بودم که چشم خورد به پلاستیک کنار ارسلان
ام،ببخشید اربابببب اون پلاستیک برای کیه،توش لباسه،
مال دیانامه،
خندم گرفته بودم دیانام وای باورم نمیشه شاید واقعا ارسلان عاشقشه،
خب ،بدین من ببرم ،
نه،خودم میخوام ببرم،اصلا تو بالای سر من چیکا میکنی،
ببخشید،رفتم تو آشپزخونه خونه فقط باید صبر کنی نیکا»میغهمی ارسلان عاشق دیانا هست یا نه پس من میرم یار ارسلان و بهش حق میدم،
عسل:منم همینطور،
اع،ضربه ترک شدم،از کی اینجا بودی
ازولششش🤗
خب پس توهم میدونی اره بزن قدش
افرین،خخخ،ببینم چی میشه،ارسلان رفتم پایین نیکا توهم بیا
چشم با ارسلان رفتم پایین بلع،اقا
استخر و بشورید نو شو پر آب کن
جاننننن،
نشنیدی
چرا🤭
همه به هارو صدا کن
باشع،بچه ها بیان
عسل و مریمم:چی خبره
بیان تمیز کاری
ارسلان:رفتم بالا تو اتاق دیانا در باز کردم،
دیانا: حوصلم سر رفتو گور بابای هرمی یه آهنگ بخونم،
رفت قلبم،ضعف کردم واسه خندت عشقم بس که شیرینی ،میخندم دل کردن از به هست قلبم کاشکی ببینی آخه چشمات دیونه خونست،
آهنگ میخونی،
هااا،تو از کی اینجایی
از موقع رفت قلبم،
هههه،اصلا تو که رفتی پیش شایان چرا اومدی،
نه ،شایان میاد اینجا،
چی.
رو تخت نشستم،بیااینجا
من بیام
نه من بیام
آروم نشستم،خ.خب بگو
اینا مال توعن
چیه
لباس
واقعا 🥺😊
ارع، اونا دیگه دم درن،
اع،چقدر زیاد همشون لباسن
نه ،از همین چیزای دخترونه لوازم آرایشی و....از اینا دیگه
اهه،وای مرسی رفتم باز شوند میکردم،
ارسلان،بیا ببین این اندازته،
رفتم نشستم و که دهنم باز شد،ااین چیه
مایو،
من مایو بپوشم برات،؟
اره،
خیلی،بروپووووو،پرو
اینو وقتی شایان اومد تو استخر بپوش
جانننننننننن،من جلو اون حرومزاده این نمیپوشم،همه جاش بازه،اصلا تو چجوری روت شده اینو از مغازه دار،بخری
مگه چیه؟
بعدشم تو کنار منی نمیدمت به اون که،این یه بازیهـ،
ایش،واقعا نمدونم باهات چیکار کنم،
ببین لباس زیر هاتو برات تو یه پلاستیک سیاه گذاشتم بگرد پیدا کن
دستامو مشت کردم،هاا،رفتی اونم خریدی ی
پد بهداشتی هم هستش،برات همه چیز فراهمه،
یا خدا،دستامو بیشتر مشت کردم،داشتم از خجالت قرمز میشدم
فهمیدم،داره خجالت میکشه،خب،فهمیدی دیگه
یعنی،الان دیگه لازم نیست تو اتاق بمونم،
نه بخشیدمت،
😁😁😁😁😊
من برم الان میان،
آن اونا چین،کمد لباس این چیزا دیگه
اع،،،،،
آقا بزارید اینجا همه و
دیانا
جانم،
اخ،این چی بود گفتم
ارسلان،دیگه تو دلم داشتم میخندیدم
میگم بیا بیرون بزار همه بچینن،
ناهید
بله آقا
بیا پرده هارو بزن،
چه رنگین
بنفش
وای اخ جون،
تو هم بیا بریم مایو وردار
چشم،
با ارسلان رفتم اتاقش خب چیشده مهربون شدی
الان شایان میاد صد در صد جاسوس داره،.اینجا با ید جوری رفتار کنیم که واقعا عشق همین فهمیدی،
هومممم،
خب مایو بپوش ببینم بهت میاد
واقعا،اخه،جلو تو بپوشم بالاخره که تو استخر میای
هوفففف، الان داشتم حرف میزدم که ارسلان..............
اینم پارت فردا هم ساعت ۶پارت میزارم چون امروز دوتا گذاشتم،
لایک و کامنت بزارید
مسییییییییی
_____
۱۷۲.۸k
۱۵ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.